میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
ای یکهسوار شرف، ای مردتر از مرد!
بالایی من! روح تو در خاک چه میکرد؟
فکری به حال ماهی در التهاب کن
بابا برای تشنگی من شتاب کن
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی