بر شانۀ یارش بگذارد سر را
بردارد اگر او قدمی دیگر را
ای بستۀ تن! تدارک رفتن کن
تاریک نمان، چشم و دلی روشن کن
کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
انگار پی نان و نوایید شما
چون مردم کوفه بیوفایید شما
خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
حُر باش و ادب به زادۀ زهرا کن
خود را چو زهیر، با حیا احیا کن
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
بیاور با خودت نور خدا را
تجلیهای مصباح الهدی را