ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
به روزگار سیاهی که شب حصار نداشت
جهان جزیرۀ سبزی در اختیار نداشت
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی
همچون نسیم صبح و سحرگاه میرود
هرکس میان صحن حرم راه میرود