خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است
آزادگی ز منّت احسان رمیدن است
قطع امید، دست طلب را بریدن است
پیری رسید و مستی طبع جوان گذشت
ضعف تن از تحمّل رطل گران گذشت