ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
آزادگی ز منّت احسان رمیدن است
قطع امید، دست طلب را بریدن است
پیری رسید و مستی طبع جوان گذشت
ضعف تن از تحمّل رطل گران گذشت