نام تو را نوشتم و پشت جهان شکست
آهسته از غم تو زمین و زمان شکست
این صورت سپید، به سرخی اگر رسید
کارم ز اشک با تو به خونِ جگر رسید
آمد عروس حجلۀ خورشید در شهود
در کوچهای نشست که سر منزل تو بود
خم شدم زیرِخط عشق سرم را بوسید
دمِ پرواز پدر بال و پرم را بوسید
عطر تن پیمبر از این خانه میرود
بال ملک معطر از این خانه میرود
پرنده کوچ نکردهست زیر باران است
اگرچه سنگ ببارد وگرچه طوفان است
مردی که دلش به وسعت دریا بود
مظلومتر از امام عاشورا بود
وقتی که با عشق و عطش یاد خدا کردی
احرام حج بستی و عزم کربلا کردی
«هل من مبارز»... نعره دنیا را تکان میداد
در خندقی خود کنده، شهر از ترس جان میداد
آزادگی ز منّت احسان رمیدن است
قطع امید، دست طلب را بریدن است
خزان نبیند بهار عمری که چون تو سروی به خانه دارد
غمین نگردد دلی که آن دل طراوتی جاودانه دارد
چشمت به پرندهها بهاری بخشید
شورِ دل تازهای، قراری بخشید
پیری رسید و مستی طبع جوان گذشت
ضعف تن از تحمّل رطل گران گذشت
فخر من نزد عرب این بود دختر داشتم
آیت من بود و در گهواره کوثر داشتم