گفت رنجور دلش از اثر فاصلههاست
آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدلههاست
آرامشی به وسعت صحراست مادرم
اصلاً گمان کنم خودِ دریاست مادرم
راضی به جدايی از برادر نشده
با چند اماننامه کبوتر نشده
ای انتظارِ جاری ده قرن تا هنوز
بیتو غروب میشود این روزها هنوز