ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
آرامشی به وسعت صحراست مادرم
اصلاً گمان کنم خودِ دریاست مادرم
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
بیاور با خودت نور خدا را
تجلیهای مصباح الهدی را