ای کاش فراغتی فراهم میشد
از وسعت دردهای تو کم میشد
یاد تو گرفته قلبها را در بر
ماییم و درود بر تو ای پیغمبر
در وسعت شب سپیدهای آه کشید
خورشید به خون تپیدهای آه کشید
صبحی گره از زمانه وا خواهد شد
راز شب تار، برملا خواهد شد
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی