بر سر درِ آسمانیِ این خانه
دیدم مَلَکی نشسته چون پروانه
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
هر گاه که یاس خانه را میبویم
از شعر نشان مرقدت میجویم
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
تا گل به نسیم راه در میآید
از خاک بوی گیاه در میآید