او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
سر تا به قدم آینۀ حسن خدایی
کارش ز همه خلق جهان عقدهگشایی
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
ای همه جا یار رسولِ خدا
محرم اسرار رسولِ خدا
تا به کی از سخن عشق گریزان باشم؟
از تو ننویسم و هربار پشیمان باشم؟