تابید بر زمین
نوری از آسمان
ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
این آفتاب مشرقی بیکسوف را
ای ماه! سجده آر و بسوزان خسوف را
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم