ای کاش فراغتی فراهم میشد
از وسعت دردهای تو کم میشد
بیحرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست
باور کنید پاسخ آیینه سنگ نیست
در وسعت شب سپیدهای آه کشید
خورشید به خون تپیدهای آه کشید
آواز حزین باد، پیغمبر کیست؟
خورشید، چنین سرخ، روایتگر کیست؟
بودهست پذیرای غمت آغوشم
از نام تو سرشار، لبالب، گوشم
دریاب من، این خستۀ بیحاصل را
این از بد و خوب خویشتن غافل را
صبحی گره از زمانه وا خواهد شد
راز شب تار، برملا خواهد شد