ای کاش فراغتی فراهم میشد
از وسعت دردهای تو کم میشد
تابید بر زمین
نوری از آسمان
در وسعت شب سپیدهای آه کشید
خورشید به خون تپیدهای آه کشید
صبحی گره از زمانه وا خواهد شد
راز شب تار، برملا خواهد شد
فکری به حال ماهی در التهاب کن
بابا برای تشنگی من شتاب کن