ای کاش فراغتی فراهم میشد
از وسعت دردهای تو کم میشد
میرود بر لبۀ تیغ قدم بردارد
درد را یکتنه از دوش حرم بردارد
در وسعت شب سپیدهای آه کشید
خورشید به خون تپیدهای آه کشید
این لحظهها قیامت عظمای چیستند؟
چون آیههای واقعه هستند و نیستند؟
رفتهست آن حماسۀ خونین ز یادها
دارد زیاد میشود ابنزیادها
تق تق...کلون در...کسی از راه میرسد
از کوچههای خسته و گمراه میرسد
صبحی گره از زمانه وا خواهد شد
راز شب تار، برملا خواهد شد
خاک، لبتشنۀ باران فراگیر دعایت
پلک بر هم نزند باد صبا جز به هوایت
رُخش چه صبح ملیحی، لبش چه آب حیاتی
علی اکبر لیلاست بَه چه شاخه نباتی