امروز که انتهای دنیای من است
آغاز تمام آرزوهای من است
با بال و پری پر از کبوتر برگشت
هم بالِ پرندههای دیگر برگشت
اول دفتر به نام خالق اکبر
آنکه سِزَد نام او در اولِ دفتر
یک دختر و آرزوی لبخند که نیست
یک مرد پر از کوه دماوند که نیست
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را