همیشه قبل هر حرفی برایت شعر میخوانم
قبولم کن من آداب زیارت را نمیدانم
میوزد در کربلا عطر حضور از قتلگاه
میکند انگار خورشیدی ظهور از قتلگاه
فردا که بر فراز نِی افتد گذارمان
حیرتفزای طور شود جلوهزارمان
دلم از شبنشینیهای زلفش دیر میآید
مسیرش پیچ در پیچ است و با تأخیر میآید
شعر اگر از تو نگوید همه عصیان باشد
زنده در گور غزلهای فراوان باشد
دلی که الفت دیرینه با بلا دارد
همیشه دست در آغوشِ اِبتلا دارد
هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد
نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد
وقت پرواز آسمان شده بود
گوئیا آخر جهان شده بود
خدا مرا ز ولای علی جدا نکند
من و خیال جدایی از او؟ خدا نکند
هنوز راه ندارد کسی به عالم تو
نسیم هم نرسیده به درک پرچم تو