ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
مرد خرمافروش در زندان، راوی سرنوشت مختار است
حرفهایی شنیدنی دارد، سخنانش کلید اسرار است
طبع و سخن و لوح و قلم گشته گهربار
در مدح گل باغ علی، میثم تمار
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
چون نخل، در ایستادگی، خفتن توست
دل مشتری شیوۀ دُرّ سفتن توست
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر