شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
بیاور با خودت نور خدا را
تجلیهای مصباح الهدی را