گواهی میدهد انجیل هم آیات قرآن را
نمیفهمم تقلای مسیحیهای نجران را
میان باطل و حق، باز هم مجادله شد
گذاشت پا به میان عشق و ختم غائله شد
سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
در مطلع شعر تو نچرخانده زبان را
لطف تو گرفت از من بیچاره امان را