خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
داشت میرفت لب چشمه سواری با دست
دشت لبریز عطش بود، عطش... اما دست...
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است