ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
قدم در دفاع از حرم برندارد
سپاھی که تیغ دودَم برندارد
تا به کی از سخن عشق گریزان باشم؟
از تو ننویسم و هربار پشیمان باشم؟