ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
روز، روز نیزه و شمشیر بود
ظهر داغ خون و تیغ و تیر بود
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را