شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
از سمت مدینه خبر آورد نسیمی
تا مژده دهد آمده مولود عظیمی
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام