سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
این کیست به شوق یک نگاه آمده است
در خلوت شب به بزم آه آمده است
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را