از خودم میپرسم آیا میشود او را ببینم؟
آن غریب آشنا را میشود آیا ببینم؟
تکبیر میگفتند سرتاسر، ذَرّات عالم همزبان با تو
گویا زمین را بال و پر دادی، نزدیکتر شد آسمان با تو
او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
به تپش آمده با یاد تو از نو کلماتم
باز نام تو شده باعث تجدید حیاتم
تا به کی از سخن عشق گریزان باشم؟
از تو ننویسم و هربار پشیمان باشم؟