میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزهها
لبخند میزند سَری از روی نیزهها
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی