کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
امشب ز غم تو آسمان بیماه است
چشم و دل ما قرین اشک و آه است
به لحظه لحظۀ دوری، به هجر یار قسم
به دیر پایی شبهای انتظار قسم
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
کاش در باران سنگ فتنه بر دیوار و در
سینۀ آیینه را میشد سپر دیوار و در
بیاور با خودت نور خدا را
تجلیهای مصباح الهدی را
در کوچه، راه خانۀ خود گم نمیکنی
از تب پُری، اگرچه تلاطم نمیکنی