جاریست در زلالی این دشت آسمان
با این حساب سهم زمین «هشت آسمان»
ای آسمان به راز و نیازت نیازمند
آه ای زمین به سوز و گدازت نیازمند
جاری استغاثهها ای اشک!
وقت بر گونهها رها شدن است
پرپر شدید، باغ در این غم عزا گرفت
پرپر شدید و باز دل غنچهها گرفت
در جام دیده اشک عزا موج میزند
در صحن سینه شور و نوا موج میزند
ای آفتابی که زمین شد مدفن تو
هفت آسمان راه است تا فهمیدن تو
با آن که آبدیدۀ دریای طاقتیم
آتش گرفتهایم که غرق خجالتیم