میوزد در کربلا عطر حضور از قتلگاه
میکند انگار خورشیدی ظهور از قتلگاه
فردا که بر فراز نِی افتد گذارمان
حیرتفزای طور شود جلوهزارمان
قافله قافله از دشت بلا میگذرد
عشق، ماتمزده از شهر شما میگذرد
دلی که الفت دیرینه با بلا دارد
همیشه دست در آغوشِ اِبتلا دارد