او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
ای خاک ره تو خطّۀ خاک
پاکی ز تو دیده عالم پاک
چشمۀ خور در فلک چارمین
سوخت ز داغ دل امّالبنین
ای انتظارِ جاری ده قرن تا هنوز
بیتو غروب میشود این روزها هنوز
گر سوى ملک عدم باز بیابى راهى
شاید از سرّ وجودت بدهند آگاهى
دختر فکر بکر من، غنچۀ لب چو وا کند
از نمکین کلامِ خود حقِ نمک ادا کند