ماه محرم آمده باید دگر شوم
باید به خود بیایم و زیر و زبر شوم
دل بیشکیب از غم فصل جدایی است
جان، بیقرار لحظهٔ وصل خدایی است
لبتشنهای و یادِ لب خشک اصغری
آن داغ دیگریست و این داغ دیگری
ای دوست در بهشت، تو را راه دادهاند
پروانهٔ زیارت دلخواه دادهاند
هرکس هر آنچه دیده اگر هرکجا، تویی
یعنی که ابتدا تویی و انتها تویی