این صورت سپید، به سرخی اگر رسید
کارم ز اشک با تو به خونِ جگر رسید
بعد از آن غروب تلخ، جان زخمی رباب
بیتو خو گرفته با زخمههای آفتاب
دوباره پیرهن از اشک و آه میپوشم
به یاد ماتم سرخت، سیاه میپوشم
دل سپردیم به چشم تو و حرکت کردیم
بعدِ یک عمر که ماندیم...که عادت کردیم
وقتی که با عشق و عطش یاد خدا کردی
احرام حج بستی و عزم کربلا کردی