سر تا به قدم آینۀ حسن خدایی
کارش ز همه خلق جهان عقدهگشایی
غزل عشق و آتش و خون بود که تو را شعر نینوا میکرد
و قلم در غروب دلتنگی، شرح خونین ماجرا میکرد
ای همه جا یار رسولِ خدا
محرم اسرار رسولِ خدا
قلم به دست گرفتم، خدا خدا بنویسم
به خاطر دل خود، نامهای جدا بنویسم