میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
گفته بودی که به دنیا ندهم خاک وطن را
بردهام تا بسپارم به دم تیر بدن را
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
قلم به دست گرفتم، خدا خدا بنویسم
به خاطر دل خود، نامهای جدا بنویسم
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی