به شهر کوفه غریبم من و پناه ندارم
به غیر دربهدریها پناهگاه ندارم
جنّت نشانی از حرم توست یا حسن
فردوس سائل کرم توست یا حسن
این سخن کم نیست دنیا صبحگاهی بیش نیست
شهر پرآشوبِ امکان، کوچهراهی بیش نیست
نام تو عطر یاس به قلب بهار ریخت
از شانههای آینه گرد و غبار ریخت
کوه عصیان به سر دوش کشیدم افسوس
لذت ترک گنه را نچشیدم افسوس
تا یوسف اشکم سَرِ بازار نیاید
کالای مرا هیچ خریدار نیاید
همچون نسیم صبح و سحرگاه میرود
هرکس میان صحن حرم راه میرود
ای شیرخدا و اسد احمد مختار
در بدر و احد لشکر حق را سر و سردار
از غربتت اگرچه سخنهاست یا علی
دنیا دگر بدون تو تنهاست یا علی