او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
هر کس به سایۀ تو دو رکعت نماز کرد
با یک قنوت هر چه گره داشت، باز کرد
از کوی تو ای قبلۀ عالم! نرویم
با دست تهی و دل پُر غم نرویم
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد
همچون نسیم صبح و سحرگاه میرود
هرکس میان صحن حرم راه میرود