خبر رسید که در بند، جاودان شدهای
ز هر کرانه گذشتی و بیکران شدهای
دلا تا باغ سنگی، در تو فروردین نخواهد شد
به روز مرگ شعرت سورۀ یاسین نخواهد شد
خاموش ولی غرق ترنّم بودی
در خلسۀ عاشقانهات گُم بودی
مسافری که همیشه سر سفر دارد
برای همسفران حکم یک پدر دارد
ما شهیدان جنون بودیم از عهد قدیم
سنگ قبر ماست دریا، نقش قبر ما نسیم
نخستین کس که در مدح تو شعری گفت آدم بود
شروع عشق و آغاز غزل شاید همان دم بود
بر سر درِ آسمانیِ این خانه
دیدم مَلَکی نشسته چون پروانه
نه مثل سارهای و مریم، نه مثل آسیه و حوّا
فقط شبیه خودت هستی، فقط شبیه خودت زهرا
نمازی خواندهام در بارش یکریز ترتیلش
فدای عطر حوّل حالنای سال تحویلش
هر گاه که یاس خانه را میبویم
از شعر نشان مرقدت میجویم
ابتدای کربلا مدینه نیست
ابتدای کربلا غدیر بود
تا گل به نسیم راه در میآید
از خاک بوی گیاه در میآید
شور بهپا میکند، خون تو در هر مقام
میشکنم بیصدا، در خود هر صبح و شام