در این حریم هر که بیاید غریب نیست
هرکس که دلشکسته بُوَد بینصیب نیست
نه دعبلم نه فرزدق که شاعرت باشم
که شاعرت شده، مقبول خاطرت باشم
چشمم به هیچ پنجره رغبت نمیکند
جز با ضریح پاک تو صحبت نمیکند
برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
ای قوم به حج آمده در خویش نپایید
از خود بهدرآیید که مهمان خدایید
دل را به نور عشق صفا میدهد نماز
جان را به ياد دوست جلا میدهد نماز
خبر این بود که یک سرو رشید آوردند
استخوانهای تو را در شب عید آوردند
بهار آمد بهار من نیامد
گل آمد گلعذار من نیامد
هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است
یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است