در این حریم هر که بیاید غریب نیست
هرکس که دلشکسته بُوَد بینصیب نیست
نه دعبلم نه فرزدق که شاعرت باشم
که شاعرت شده، مقبول خاطرت باشم
چشمم به هیچ پنجره رغبت نمیکند
جز با ضریح پاک تو صحبت نمیکند
روز، روز نیزه و شمشیر بود
ظهر داغ خون و تیغ و تیر بود
وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است
یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است