به تمنای طلوع تو جهان، چشم به راه
به امید قدمت، کون و مکان چشم به راه
چشمها پرسش بیپاسخ حیرانیها
دستها تشنهٔ تقسیم فراوانیها
این زن که از برابر طوفان گذشته بود
عمرش کنار حضرت باران گذشته بود
به شیوۀ غزل اما سپید میآید
صدای جوشش شعری جدید میآید