پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
پروندۀ جرم مستند را چه کنم؟
شرمندگی الی الابد را چه کنم؟
آرامشی به وسعت صحراست مادرم
اصلاً گمان کنم خودِ دریاست مادرم
در شور و شر حجاز تنهاست علی
در نیمهشبِ نماز تنهاست علی
آن جانِ جهانِ جود برمیگردد
ـ بر اجدادش درود ـ برمیگردد
چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد