اذان میافکند یکباره در صحرا طنینش را
و بالا میزند مردی دوباره آستینش را
گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را
مرور میکنم امشب غم تمام جهان را
سلام ای بادها سرگشتهٔ زلف پریشانت
درود ای رودها در حسرت لبهای عطشانت
چون دید فراز نی سرش را خورشید
بر خاک تن مطهرّش را خورشید
اگرچه داد به راهِ خدای خود سر را
شکست حنجر او خنجر ستمگر را
رسید جمعهٔ آخر سلام قدس شریف
سلام قبلهٔ صبر و قیام، قدس شریف
خدا قسمت کند با عشق عمری همسفر بودن
شریک روزهای سخت و شبهای خطر بودن
دنیاست در تلاطم و طوفان کران کران
خشم و خشونت و غم کشتار بیامان