همنوا بود با چکاچک من
غرّش آسمان و هوهوی باد
میوزد در کربلا عطر حضور از قتلگاه
میکند انگار خورشیدی ظهور از قتلگاه
فردا که بر فراز نِی افتد گذارمان
حیرتفزای طور شود جلوهزارمان
دلم از شبنشینیهای زلفش دیر میآید
مسیرش پیچ در پیچ است و با تأخیر میآید
عشق تو در تمامی عالم زبانزد است
بیعشق، حال و روز زمین و زمان بد است
دلی که الفت دیرینه با بلا دارد
همیشه دست در آغوشِ اِبتلا دارد
سلمان کیستید؟ مسلمان کیستید؟
با این نگاه، شیعهٔ چشمان کیستید؟
خدا مرا ز ولای علی جدا نکند
من و خیال جدایی از او؟ خدا نکند