می‌وزد در کربلا عطر حضور از قتلگاه
می‌کند انگار خورشیدی ظهور از قتلگاه
فردا که بر فراز نِی افتد گذارمان
حیرتفزای طور شود جلوهزارمان
آن‌چه در سوگ تو اى پاک‌تر از پاک گذشت
نتوان گفت که هر لحظه چه غمناک گذشت
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت
دلی که الفت دیرینه با بلا دارد
همیشه دست در آغوشِ اِبتلا دارد
