میوزد در کربلا عطر حضور از قتلگاه
میکند انگار خورشیدی ظهور از قتلگاه
فردا که بر فراز نِی افتد گذارمان
حیرتفزای طور شود جلوهزارمان
گفتم به دیده: امشب اگر یار بگذرد
راهش به گریه سد کن و، مگذار بگذرد
دلی که الفت دیرینه با بلا دارد
همیشه دست در آغوشِ اِبتلا دارد