کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
بیاور با خودت نور خدا را
تجلیهای مصباح الهدی را
مسیح، خوانده مرا، وقت امتحان من است
زمان، زمانِ رجزخوانی جوان من است
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟
غم با نگاه خیس تو معنا گرفته
یک موج از اشک تو را دریا گرفته