به همین زودی از این دشت سپیدار بروید
یا لثارات حسین از لب نیزار بروید
سلمان! تو نیستی و ابوذر نمانده است
عمار نیست، مالک اشتر نمانده است
با خودش میبرد این قافله را سر به کجاها
و به دنبال خودش این همه لشکر به کجاها
یادم آمد شب بیچتر وکلاهی
که به بارانی مرطوب خیابان
هر سو شعاع گنبد ماه تمام توست
در کوه و در درخت، شکوه قیام توست
نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو میآید
نفسهایم گواهی میدهد بوی تو میآید