یادم آمد شب بیچتر وکلاهی
که به بارانی مرطوب خیابان
مانند گردنبند دورِ گردن دختر
مرگ اين چنين زيباست، از اين نيز زيباتر
نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو میآید
نفسهایم گواهی میدهد بوی تو میآید
لبتشنهای و یادِ لب خشک اصغری
آن داغ دیگریست و این داغ دیگری