تشنگان را سحاب پیدا شد
رحمت بیحساب پیدا شد
این حنجره این باغ صدا را نفروشید
این پنجره این خاطرهها را نفروشید
بفرمایید فروردین شود اسفندهای ما
نه بر لب، بلکه در دل گل کند لبخندهای ما
مدینه حسینت کجا میرود؟
اگر میرود، شب چرا میرود؟
بیتو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بیخورشیدند
من غم و مهر حسین با شیر از مادر گرفتم
روز اول کآمدم دستور تا آخر گرفتم
ازل برای ابد ملک لایزالش بود
چه فرق میکند آخر، که چند سالش بود